اولین جلسه همخوانی کتاب داستانی
1402/08/12
اولین جلسه همخوانی کتاب داستانی در کرج به میزبانی آکادمی پژواک
اولین جلسه همخوانی کتاب داستانی با همکاری ندای کتاب
به میزبانی آکادمی پژواک برگزار شد.
اولین جلسه همخوانی کتاب داستانی در آکادمی پژواک در تاریخ 22 مرداد 1401 در آکادمی پژواک برگزار شد.
در این جلسه شرکت کنندگان به به گفتگو پیرامون کتاب ادموند گانگلیون و پسر اثر ژوئل اگلوف پرداختند
مشخصات کتاب:
نام کتاب: ادموند گانگلیون و پسران
نویسنده : ژوئل اگلوف
ترجمه: اصغر نوری
تعداد صفحات: 120
سال انتشار: 1400
سال انتشار میلادی: 1999
فواید همخوانی کتاب را اینجا بخوانید.
مطلب زیر از پیج ندای کتاب برای معرفی و نقد کتاب ادموند گانگلیون انتخاب شده است:
ژوئل اگلوف (متولد1970) با توجه به رشتهی تحصیلیاش، سینما، ابتدا فیلمنامه نویسی را تجربه کرده ولی از آنجا که علاقمند بود کارهایش را خودش به پایان برساند و در تنهایی و بدون نویسندگان دیگر بنویسد، شروع به نوشتن در این حوزه میکند. او در سال 1999 اولین اثرش را که این کتاب باشد مینویسد. طنزی که در عین خندهدار بودن میتواند از هر فاجعهای تلختر باشد. او در انتخاب جملاتش آهنگین عمل کرده و شاعرانه ای دارد که حتما خواندن نسخهی فرانسوی آن ملموس تر بوده، البته که ترجمهی اصغر نوری بسیار عالی است.
زادگاه او موزل با هویتی آلمانی ،فرانسوی و خانواده و اطرافیانی که قربانی جنگ شدن، در نوشتههایش بازتابی دارد.
شخصیتهایی که حس میشود پرت شدهاند به ناکجا آبادی ، شخصیتهای عادی در جایگاه اجتماعیِ متزلزل.
داستان این کتاب باتوجه به عنوانش در مورد ادموند گانگلیون است و پسری که ما در صفحات کتاب به دنبالش میگردیم و تنها یک جا به آن برمیخوریم.
گانگلیون مدیر یک موسسه ی کفن و دفن بوده با پیشینهای باشکوه و ما از جایی با او همراه میشویم که بازارش کساد بوده، کسی نمیمیرد و او به دنبال جنازهای است که مخارج را سروسامان دهد.
در کنار او سالخوردهای به نام ژرژ و جوانی به نام مولو همکاری دارند. هر کدام در طول داستان رشد میکنند و در بین خطوط پررنگ میشوند.
در این شرایط جنازهای پیدا میشود که باید از روستا به قبرستانی انتقال پیدا کند و این میشود شروع داستانی همراه با نعشکش و جنازه...
برای من تجربهی اول از نویسنده بود و حتما منگی و عوضی هم از او خواهم خواند.
اقتباسی به عنوان grand froid ساخته شده که متاسفانه نتوانستم ببینم.
برای من فضای روستایی تداعی کنندهی «آواز کافه غمبار» و «تدفین مادربزرگ» از مارکز بود، و نامیرایی «در ستایش مرگ» ساراماگو.
بعد از خواندن به سالمندی فکر کردم و پایبندی و پافشاری به یک سری باورها و به سرانجام رساندن کارها طبق اصول خودشان.
آشاد:
بخشی از کتاب ادموند گانگلیون:
میگفت: «تو این دنیا از دو نفر به هیچوجه نمیشه صرفنظر کرد،قابله و گورکن.یکی استقبال میکنه،اونیکی بدرقه.وسط این دوتا،مردم گلیم خودشون رو از آب بیرون میکشن.»
-این جمله برای تو چه معنا و مفهومی داره؟
من میگم:
اگر از پوسته این جمله گذر کنیم و به لایههای عمیقتر اون برسیم،مخلص کلام کتاب که نکته بسیار مهم و عمیقی از زندگی هست رو خواهیم دریافت.
قابله:تولد
گورکن:مرگ
مابین این دو:زندگی
از تولد و مرگ گریزی نیست
آغازی که آغاز میشود و پایانی که قطعا و حتما رقم خواهد خورد و زندگی چیزی جز حدفاصل همین آمدن و رفتن نیست!
•
•یکی از درونمایه های اصلی این کتاب(به زعم من) همین نکته بود که در سراسر داستان و مخصوصا در پایان کتاب بسیار ماهرانه گنجانده شده بود.
•
کمی از داستان بگم:
-یک مغازهی تشریفات مرگ
-ادموند گانگلیون و دو کارمندش به نامهای ژرژ و مولو(که تقابل شخصیت و نگاههاشون جزو نقاط تامل برانگیز و جالب قصهست)
-روستایی که مدتیست اهالیاش نمردهاند و کار و کاسبی ایی که کساد شده
-انتظار برای مردن یکی از اهالی
-و در نهایت یک مرده و یک قصه.
دیدگاه خود را برای ما ارسال کنید